loading...
فروش انواع کبوتر
حمیدرضا دوکله بازدید : 1169 یکشنبه 21 اردیبهشت 1393 نظرات (0)

داستان کبوتر بازان

 
اميدكريمى
- ننه! يه كفتر آوردم...
- چيه؟ 
- ننه اين طوقيه، با كفتراى ديگه فرق داره.
- طوقى براى ما اومد نداره، بابات هم سرطوقى مرد... (بخشى از ديالوگ فيلم طوقى)
***
۱ ـ براى آن كه اين تصوير مصداقى پيدا كند مى شود گفت مثل ترياك. اما سياه تر. جريان جارى جامد شده را مى ريزد توى قلم. از ته آن مى ريزد. قلم كه پر شد، غليظ مى شود. جريان جارى غليظ شده مى شود جوهر. بالا و پايين مى رود روى كاغذ. جريان جارى مكتوب مى شود. مكتوب مى شود تا فهميده شود كه جريان جارى ميان مرده ها و زنده ها را نمى شود نوشت. بام خانه اى كه قفس تورى پرنده هايش پر بود از پر و ريق كفتر. نمى شود سر و تهش را با يك آگهى ترحيم هم آورد.
***
دو - سه سال كه از ۳۰ سال كم كنى، يك عمر براى زندگى كردن برايت باقى مى ماند. يك عمر كه مى توانى دست به هر كارى بزنى تا بفهمى زندگى يعنى چه؟ بفهمى زندگى اصلاً ارزش اش را دارد يا نه؟ آدم اگر باشى، از خير باقى دنيا مى گذرى و همان ۲۷ سال را در مى يابى. اما اگر كفتر باشى؟ مى گويد: «از وقتى جوجه است مى پرانند، اما از سال دوم براى مسابقه مى پرانند. بهترين سال هاى پرش يك كفتر همان ۳-۲ سال اول است.» حالا مى توانى از ۳۰ سال عمرت كم كنى. ۳۰ سالى كه در آن حتى پير هم مى شوى. اگر خوش شانس باشى فقط همان ۳-۲ سال اول خوب بپرى و بعد از كار افتاده شوى، آن وقت شايد كسى ديگر بال هايت را نبست و نچيد و تو شدى آقاى خودت، سرور خودت، كفتر خودت!
آن سال كه على حاتمى تصميم گرفت چندين بازيگر سرشناس آن دوران را كنار هم جمع كند تا طوقى اش را بسازد، هنوز ۱۰ سال از تصويب قانون منع كفتربازى و پوشيدن پيژامه در ملأعام نگذشته بود. قوانينى كه همزمان با هم تدوين و تصويب شدند، اما تنها عاقبت شان حذف پيژامه پوشان در خيابان بود. چه اينكه كفتربازى از بازى بزرگان به زندگى فرودستان آمده بود و تجارت آنها شده بود. تجارت آدمهايى كه كتاب تهران قديم اينگونه معرفيشان مى كند: «دكاندارهاى كبوتر معمولاً از لش و لات ها و بيكاره هاى محلات بودند كه چون به هر عنوان درمانده معاش مى شدند، رو به كار خريد و فروش اين گونه طيور مى آوردند. افرادى كه هرگز رنگ مكتب و مدرسه، كاغذ و قلم و علم و تربيت را نديدند.» اگر بخواهى در كتاب تهران قديم همين طور پيش بروى، كار به جاهايى مى كشد كه بازگو كردن اش برابرى مى كند با نابودى عده اى كه مى توانند نابودت كنند. پس عقل آدمى حكم مى كند از گفتن اش خوددارى كنى.
در همه چيز اما استثناء هم پيدا مى شود. كافى است كمى جست وجو كنى، حتماً پيدا مى كنى فردى را كه كارشناس ارشد طراحى فضاى سبز است، در دهه پنجم زندگى اش سير مى كند، چند سال در ينگه دنيا زندگى كرده است و حالا كه به ايران برگشته كفتر دارد و كفتربازى مى كند. او مى خواهد نامش محفوظ بماند، اما مى گويد به تازگى ايرانى هايى كبوتر به ايالات متحده برده اند و يانكى ها را متعجب از وفاى كبوترانى كرده اند كه پس از چندين ساعت چرخ زدن در آسمان، به لانه خود باز مى گردند. او گرو نمى بندد اما دوستانى دارد كه همه مدرك عاليه دانشگاهى دارند و در دهه اول تيرماه گروبندى مى كنند و البته از هيچ كدام نامى نمى برد.
اگر دكترها و مهندس هاى كفترباز را به حال خود بگذارى و احترام ترس بدنام شدنشان را به جا بياورى مى توانى در محله هاى نه چندان متمول شهر ببينى محمود آهنگر را كه ابتداى تيرماه هر سال خيابان خاوران را قرق خود مى كند تا گرو بندى اش را برپا كند. مى گويند از همه جا اجازه اش را مى گيرد و بعد معركه راه مى افتد.
غير از محمود آهنگر كه حتماً گروبندى اش آنقدر باارزش هست كه به خاطرش يك خيابان را مى بندند، چند آدم سرشناس ديگر هم هستند كه به عشق كبوتر زندگى مى كنند.
 سرنخ كبوتر بازهاى تهران به جماعتى مى رسد كه روزها چرخ بازار تهران را مى چرخانند و شامگاهان در لابلاى گنجه هاى پر از كبوتر مى چرخند تا كمى لذت زندگى ببرند(!) كسى نامى از فلان حاجى بازارى نمى برد اما مى گويند از مشخصه هاى اين دسته، مؤمن بودن آنهاست كه اين صيغه از كفتربازها با هرچه در كتاب تهران قديم آمده است منافات دارد و كلاً آن را نقض مى كند.
گرچه محمود آهنگر و انبوه حاجى بازارى براى آمدن در اين گزارش دست يافتنى نبودند، اما بودند آنهايى كه كفترباز بودند و كفتر دار. فرد اول از نسلى است كه حتماً طوقى را بارها و بارها در سينماهاى قبل از انقلاب ديده است؛ قاسم بابايى، ۵۲ ساله، معلم مستعفى و سازنده مبل. انسانى مثل بقيه كه شايد تنها تفاوتش داشتن چندين و چند كبوتر باشد كه سالهاست دارد و بزرگ كرده و مى گويد تا جايى كه بتواند اين كار را ادامه مى دهد: «هر چه بيشتر بگذرد آدم بيشتر علاقمند مى شود.» و او آن چنان علاقمند است كه تنها راه نجات از دنياى خسته كننده بيرون از خانه را در كبوتر مى جويد: «براى آزاد شدن از فكرهاى بى خود زندگى كفتر دارم. ۱۱-۱۰ شب كه از سر كار بر مى گردم، فقط نگاه كردن به اين كفترها و رسيدگى به اينهاست كه خستگى از تنم در مى كند.» وقتى از بابايى كه مدعى است كفتردار است و نه كفترباز، مى پرسم چرا كفتر؟ مى گويد: «وفاى اين حيوان آدم را معتاد به خودش مى كند. بارها شده كبوترى كه من تربيت كرده بودم، فرد ديگرى به شهرى دور برده اما همان كبوتر بعد از ۲ سال برگشته پشت قفس خودش روى بام خانه ما.»
***
۲- نكير و منكر اگر بپرسند، از دين و ايمانش دهان باز مى كند. دهان باز مى كند. دهان كه باز كند جاى حرف و واژه، جاى جريان جارى كه حرفش رفت، پر كفتر مى زند بيرون. هرچه مى گويد، جايش پر كفتر از دهانش مى زند بيرون. قبر را «پر» ور مى دارد. به همين سفيدى. تنها پسرش است كه داغ دار است. ديگر نكير و منكر از كدام گناه بپرسند. جل و پلاس شان را جمع مى كنند و زود مى زنند به چاك. به عرش الهى كه قبر پُر پَر خفه شان نكند. اين هم براى تو كه خيال مى كنى مرگ سياه است. نخير، كافى است چشم درست و حسابى نداشته باشى و مدام عينكت را گم كرده باشى. بعد هم يا كفتر باشى يا كفترباز. همين ها اهلت مى كند براى پريدن. نداشتن چشم، خيالش را از شب اول قبر راحت كرده بود. وقتى مى رفت پشت بام چشم نداشت كه از پنجره ها، سر پيرى، حمام ها و اتاق هاى همسايه ها را ديد بزند.
***
آموزش كفتربازى
جوجه ۲۰ روزه كبوتر مى تواند بپرد. در اين موقع ابتدا جوجه را با دست يا تكه چوبى مى ترسانند تا از زمين بلند شود و پرواز كند، بعد از اينكه يك دور در حياط منزل زد، به زمين يا پشت بام مى نشيند. در روزهاى بعد در ساعت معين پرش جوجه را به صورت منظم بيشتر مى كنند اگر جوجه يا كبوترى را براى پراندن به محلى غريبه ببرند، براى جلد كردنش به مدت چند روز بالهايش را مى بندند تا با محيط خو بگيرد. 
كبوتربازان معمولاً صبح قبل از طلوع آفتاب كبوتران را به پرواز درآورده و ۵ تا ۶ ساعت  آنها مى پرند و در اين مدت كبوترباز، كفترها را به دقت مى بيند و پرش آنها را زير نظر دارد. 
بهترين زمان پر دادن كبوتر صبح اول وقت است. به اين دليل كه هم هوا خنك و معتدل است و هم كبوتر در صورت دور افتادن و گم شدن از فرط خستگى زمانى را تا غروب و شب داشته باشد و بتواند به لانه اش برگردد. پر دادن كبوتر در هنگام عصر كار كفتربازهاى ناشى است. البته كفتربازهاى مشهد كبوترهايشان را در شب پرواز مى دهند كه آن هم به دليل رسم و رسوم آن منطقه است.
عمر كبوتر در بهترين حالت به ۳۵ سال هم مى رسد. بهترين حالت زمانى است كه پرنده تمام واكسن هايش را استفاده كرده باشد، در طول عمر تنها يك بار جفت گيرى داشته باشد و البته از گزند حيواناتى مانند گربه (كه تنها سينه كبوتر را مى پسندد و مى درد) باز، شاهين و چند حيوان ديگر در امان بماند.
***
۳- كفترها را آزاد مى  كرد و مى نشست روى صندلى كهنه. زل مى زد به هيچ  كجا. دانه مى پاشيد. تا كفترها جَلد شوند. تمام اين آگهى ها را براى پسرش داده اند. براى تسليت. خودش آن وقت، ده دوازده تا كفتر داشت كه از چين و شكن بال هاشان مى شناخت شان. كورمال كورمال با قدم هاى شمرده مى رفت. دست مى سرانيد به ديوار. مى ايستاد كنار تورى. در آن را باز مى كرد. با همين تأمل كه نوشته شده. پرنده ها را مى تارانيد و پروازشان مى داد. چشم كه نداشت اما محض عادت سر بالا مى كرد. پرنده ها احتمالاً دنبال هم گرد مى شدند، احتمالاً مى رفتند، احتمالاً مى نشستند روى تير چراغ برق. بعد با صداى كورى كه پرنده بازى كور احتمال مى داد و مى خواندشان، مى آمدند و مى نشستند. دانه هايى كه پاشيده بود مى خوردند. كارش تمام عمر، نه از ميانه به اين سو همين بود. در اين آگهى، با آن خطوط نامرئى جارى در جريان، بيش از اين ننوشته. صداى نوك زدن پرنده ها به زمين مى چكد.
***
گرو گرفتن
مى گويند تيرماه، اوج گرماى فصل گرم سال است. هر چند گرماى اول مرداد چيز ديگرى است. اما وقتى بدانى يك مشت كبوتر اسير، تنها و تنها در روز هاى تير ماه مى توانند صاحبشان را خوشبخت كنند، مى فهمى كه روزهاى تيرماه گرمترين روزهاى سال است، حتى گرمتر از چله تابستان: «در تيرماه چون طاقت پريدن كمتر است، مسابقه كفتربازى را در اين ماه برگزار مى كنند (معمولاً نيمه اول تير). در زمستان همه كفترها خوب مى پرند. اما در تابستان پريدن و استقامت داشتن شرط است.» 
داستان گرو گرفتن هم سر دراز دارد. ماجرا از جايى شروع مى شود كه ۲ كفترباز از مدتها پيش از تيرماه قرار مسابقه اى را مى گذارند كه در قمار آن ممكن است حتى خانواده خويش را هم از دست دهند. كم نيستند نمونه هايى كه گرو بسته اند بر سر هر آنچه در خانه است و زن و فرزند نيز...
اين موضوع بماند، اما در گرو گيرى از ابتدا تفاهم نامه اى بين دو طرف امضاء مى شود كه در آن نوع گرو، تاريخ، زمان و ۳ داور مسابقه - كه هركدام كفترباز حرفه اى هستند - مشخص مى شود. داوران ابتدا كبوترهاى هر طرف را به مهر طرف مقابل آذين مى كنند و سپس فرمان شروع مسابقه را مى دهند. از اين ۳ داور يكى داور ارشد است كه مسؤول حل اختلاف ۲ داور وسط بوده و در اصل اوست كه برنده گرو را مشخص مى كند. وظيفه اين داوران شناسايى كبوتر فرارى و استراحت كرده در طول گرو از باقى كبوتران است. براى شناسايى اين اتفاق هم به دهان قفل شده كبوتر، برفك هاى داخل دهان او و پاهاى پر از حرارت و بى حس اش توجه مى كنند. در پايان مسابقه ميانگين ساعت بازگشت تمام كبوتران را بدست مى آورند تا برنده نهايى مشخص شود.اما پيش از اين داورى و ۲ روز قبل از گرو گيرى از جانب هركدام از طرف هاى گرو ۲ نفر به خانه رقيب مى روند تا بر روند آماده سازى و آب و دان دادن به كبوترها نظارت داشته باشند تا در مسابقه از مكمل ها و ويتامين هاى خاص براى تقويت كبوترش استفاده نكند (منظور همان دوپينگ است!).
گرو شامل همه چيز مى شود. چه دانه يك سال كفتر هاى حريف (اين يك مورد تنها به جهت سالم بودن گرو انتخاب مى شود) و چه مبالغى همچون ۱۲-۱۰ ميليون تومان و البته خيرات براى مستمندان. اما بوده و هستند آدم هايى كه بر سر گزينه هاى غير اخلاقى هم گرو مى بندند و از هيچ عملى هم فرو گذار نيستند. اين ها را بايد به اين نكته اضافه كرد كه هستند كفتربازانى كه در كمال وقاحت از خير غيرت خود هم گذشته اند تا بتوانند آب و دان كبوتر ها را جور كنند. مانند همان اتفاقى كه ممكن است براى خانواده فردى معتاد بيافتد.
گروگيرى و نوع اجراى آن در شهرهاى مختلف ايران تفاوت دارد. مركز نشينان كشور ترجيح مى دهد كبوترهايشان ساعت بيشترى را در آسمان بماند، ساكنين شرق ايران به زيبايى حركت دسته هاى كبوتر در آسمان بها مى دهند و غربى ها هم به مسافتى كه يك كبوتر طى مى كند توجه دارند.
چنين چيزى در اروپا هم يافت مى شود. آنجا كه كبوترى بايد مانند اجداد نامه رسانش مسافت دو كشور همچون بلژيك و آلمان را طى كند و در شهر و مكانى خاص فرود آيد. 
***
۴- كتاب تهران قديم كفتربازها را مزاحم همسايه ها معرفى مى كند: «روشن است كه محل بازى كبوتر بازها در بام هاى بلند باشد و شعاع عملش خانه هاى مجاور را هم در بر مى گيرد و همين به معنى اين است كه بازى او موجب آزار، اذيت، خسارت و ناراحتى همه سكنه خانه هاى اطراف بشود. مخصوصاً اينكه بام هاى خانه كبوتربازها از بام ديگران بلندتر باشد كه در اين صورت زحمات او مضاعف مى شود.
كبوترباز از هنگام اذان صبح بايد بر سر بام و در لانه كبوتر خود باشد. چون هنگام بازى و پر دادن كبوترانش از همان موقع شروع مى شود و اين همان زمانى است كه مردم بر سر بامها يا داخل اطاق هاى در گشوده خويش غنوده اند. چه اينكه فصول پر دادن كبوتر معمولاً در اعتدال و اندكى در گرماى هواست كه از فروردين شروع مى شود.»اما براى همين هم مثال نقض وجود دارد.
دومين كفتربازى كه ميهمان اين گزارش است، جوانى است ۳۰ ساله و ديپلمه كه اتفاقاً شغل مناسبى هم دارد. داود منصورى كه او هم از بچگى در قفس كبوتر بزرگ شده است. از او دليل بدنام بودن كفتربازها را مى پرسم و در پاسخ معتادانى را دليل مى آورد كه به قفس كبوتر پناه مى آورند: «به هواى كفتربازى مى روند سر پشت بام و ترياك مى كشند. يك مشت بيكار و علاف كه صبح تا شب سر بام مى روند و از همسايه مى دزدند تا خرج كفترهاشان را در بياورند.»
اما داود توضيح مى دهد افرادى را مى شناسد كه كبوتر بازى مى كنند كه از نظر شخصيتى مو لاى درز كارشان نمى رود: «من دكتر يا مهندسهاى عشق كبوترى مى شناسم كه هيچ وجهه تشابهى با كفتربازهاى معمولى و شناخته شده در جامعه ندارند.»
با اين حال به اعتقاد قاسم بابايى ديگر نه چندان همچون گذشته، بام خانه كفتربازان آنقدر پوشيده و محفوظ هست كه كمتر كسى از ديدن قفس كبوتر در بام همسايه روبرو معذب و ناراحت مى شود. ضمن اينكه طبق قوانين فعلى كشور كبوتر بازى و كبوتر دارى جرم نيست مگر اينكه مزاحمتى براى شخصى حقيقى و يا حقوقى به وجود بيايد. 
***
۵- اين حرف  ها به مرگ ربطى ندارد. مرگ به آن  ها ربط دارد. مرگى كه به قول قلمى ديگر، ما را مرور مى  كند. مرورش سايه اى مى  شود شكسته. سايه تير چراغ  برقى در شب. سايه  كفتر. آدم  ها، به مرده  ها و زنده  هاى اطراف  شان بى ربطند. به همين روزنامه، همين صفحه ترحيم ربط دارند. ربطشان صداى پا مى شود كه از پله  هاى زيرزمين پايين مى  رود. ربطشان خاطرات خودش را اخ و تف مى  كند و حوصله ندارد حرف بچه  هايش را بشنود. ربط  ها، ميانشان جريانى جارى است. جريانى جارى كه غليظش مى كند. يكى توى هوا مى  زند و وَرزَش مى  دهد. لوله  اش مى  كند و آن  قدر فشارش مى  دهد تا سياه شود.
***
سؤالى مشترك از قاسم بابايى ۵۲ ساله (براى دومين بار) و داود منصورى ۳۰ ساله مى پرسم: چرا كبوتر؟ چرا حيوان ديگرى نه؟ هر دو پاسخ مى دهند به خاطر عشق اين حيوان. به هر دو مى گويم مگر نمى شود اين احساس را نسبت به انسانى ديگر داشت و بى جهت پرنده آزاد را در بند نگرفت؟ و منصورى پاسخ مى دهد: «من هر وقت كبوتر ها، قنارى ها و بقيه حيوانات خانه ام را تماشا مى كنم، شكر خدا به جاى مى آورم كه چنين زيبا اين حيوانات را آفريده است...» و من ديگر چيزى نمى توانم از اين دو بپرسم.
***
۶- زندگى از «ز» تا «ى» دالان تاريكى را مى  ماند كه اين قصه  ها مثل طلسم  هاى نوشته شده روى هم، تلنبار شده اند آن  جا. گاه ميانشان استحاله رخ مى  دهد و ربطى محدود پيدا مى  كنند، گاه وقتى نوشته مى  شوند تا حد يك آگهى يا تسليت بيشتر واژه لازم ندارند. آن را كه بخوانى تا ته  اش مى  روى. چه كفتر باشد پر به پر، چه تيرك چراغ  برقى دوشيزه. زندگى در كام گرفتن از دنيا و زيرزمين، زندگى در كفتر خلاصه مى شود. احتمالاً، يا بى شك! و اين خلاصه جارى مى شود در يك آگهى. كه با خطى روزنامه اى، بى ربط مى شود با هم. خطى كه جارى مى شود و جريان مى سازد.
***
طوقى حاتمى خدا بيامرز را به زندگى كه شبيه كنى - كه هست - و وقتى به ياسر عرفات مرحوم فكر كنى كه سالها جنگيد و مذاكره كرد تا كبوتر صلح و آرامش را بر شانه هايش و شانه هاى مردم سرزمين اش بنشاند و در آخر ناكام، چشم بر اين دنيا بست و آن هنگام كه محمد بيجه را تصور كنى كه جان كودكى را براى نشان دادن كبوترى استثنايى گرفت و خود جان داد، مى فهمى كه زندگى بعضى ها در كفتر خلاصه مى  شود. احتمالاً، يا بى شك!
پى نوشت: شماره هاى ۱ تا ۵ برگرفته از متنى است به قلم صالح تسبيحى نوشته شده در ارديبهشت ۱۳۸۳.
 
این هم لینک آرشیو روزنامه ایران  http://www.iraninstitute.com/1384/840209/html/index.htm
+ نوشته شده در  دوشنبه نهم شهریور 1388ساعت 14:19  توسط کوروش  |  نظر بدهید

 

با  سلام به تمام عشقبازان گرامی .من برادر کوروش هستم که از طرف برادرم از شما عذرخواهی میکنم به این دلیل که قرار بود عکس های مسابقات کبوتر بازی را برای شما بیاورد که باور بفرمایید از 11 تیر ایشون رفتن به جاهای مختلف که عکسهای بسیار زیادی از مسابقات گرفتند ولی در راه برگشت از گرو اقا عبدالله کوهی عده ای لباس شخصی دوربین را ضبط میکنند و شماره تلفن و ادرس را هم از برادرم میگیرند تا در اینده وضعیت مشخص شود و در همین چند شب پیش متاسفانه به خانه ما ریختند و برادرم را گرفتند که دلیلشان هم عکسهایی بود که از جمعیت مردم روز گرو گرفته بودیم و مامورین فکر میکنند که این عکسها تصاویر نا ارامی های اخیر تهران هست که ما هر چه گفتیم که این طور نیست هیچ فایده ای نداشت و باید منتظر حکم جلسه اینده باشیم .

 

ولی اقایان جمشید و عبدالرضا رحیمیان تعدادی عکس در همین رابطه برای ما فرستادند که یکی دوتا عکس از گرو اقایان بابک و سعید می باشد و عکس کبوتران هم برای اقای رحیمیان هست و البته یک مطلب جالب توجه هم از ایشون که در وبلاگ قرار می دهم که در ذیل می اید.و دوستان این فعلا اخرین پست تا ببینیم که چی میشه .

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 76
  • کل نظرات : 5
  • افراد آنلاین : 48
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 110
  • آی پی دیروز : 62
  • بازدید امروز : 132
  • باردید دیروز : 91
  • گوگل امروز : 6
  • گوگل دیروز : 20
  • بازدید هفته : 672
  • بازدید ماه : 672
  • بازدید سال : 25,360
  • بازدید کلی : 432,035